سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با دشمنت مدارا کن و برای دوستت خالص شو، تا[حق] برادری را حفظ کرده، مروّت را به دست آورده باشی . [امام علی علیه السلام]
ورق پاره هایم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» مسئله این نیست

نوشتن مطلبی تنها در وبلاگی مهم نیست ،مهم این است که چقدر این مطلب بدرد جوانان ویا افراد دیگر می خورد و چقدر می توانند از مطلب نوشته شده توسط ما ها استفاده کنند این مهم است  . نوشتن موضوع در یک وبلاگ می تواند در شکل وفرم های مختلف باشد نوشته از خود نویسنده باشد .از دیگران باشد .از موضوعاتی که دیگران رویش کار کرده اند باشد، به هر شکل و فرمی می تواند باشد، که در این باره هم رسم امانت داری بی نهایت مهم است .

عنوان های وبلاگ هم مختلف است، از تولد گرفته تا مرگ و هزاران اسم می توانیم رو وبلاگ خود بگذاریم و خود را یک بلاگر بدانیم ،ولی در نوشتن مطلب هدفی نداشته باشیم و تمام مطالب در وبلاگمان از دیگران باشد و تازه بخواهیم که مخاطب هم داشته باشیم ،این هم ممکن است، امکانش وجود داشته باشد، ولی در اصل کاری است در حد انتقال نوشته دیگران ، و گاهی هم بازدید کنندگان این وبلاگ ها بیشتر از بازدید کنند گان وبلاگ های باشد که مطالب خوب دارند، و در باره موضوعات مختلف می نویسند چون امروزه روز بیشتر به وبلاگ های سر زده می شود ،که از عشق و عاشقی نوشته داشته باشد، به وبلاگ هایی که مسائل اجتماعی را عنوان می کنند بازدید کننده کمی داشته باشند، زیرا مطالب اجتماعی بدرد کسانی می خورد که در این راستا کار می کنند ،و در جستجو هایی که برای مطلب علمی انجام میشود ممکن است وبلاگشان دیده شود ،که در این گونه مواقع اصلا کامنتی هم گذاشته نمی شود ،و تنها بر جسب نیاز مطلب ها برداشته می شود و حتی از نویسنده مطلب تشکر هم نمی شود، این ها برای دیگران می نویسند برایشان مهم نیست که آیا کسی وبلاگشان را خواهد خواند یا خیر .

عده ایی هم وبلاگ را به خاطر این که فلانی وبلاگ دارد ،درست می کنند و گاهی هم مطالبی را در وبلاگ خود قرار می دهند، این هم نوعی وبلاگ داری است و یک نوع بلاگر محسوب می شود .تعدادی هم هستند که سیاسی می نوسیند و کارشان نوشتن مطلب سیاسی هست ،که این نوع وبلاگ ها را هم افراد خاصی بازدید می کنند ،وبلاگ های قرآنی ،وبلاگ های هنری ،وبلاگ های سینمایی ،این ها همه موضوعاتشان را افراد خاص می خوانند ولی وبلاگ هایی که موضوعات اجتماعی را مورد بررسی قرار داده و می نویسند بیشتر ین خواننده را دارند ولی کمترین کامنت ها گذاشته می شود زیرا ممکن است مطلب مورد علاقه خواننده نباشد ویا خوشش نیاید .

مهم در این میان این است که ما نوشتن را ادامه بدهیم و از این همه مهمتر این است که به نوشتن خود ادامه بدهیم راستی عده ایی هم هستند، که کار های نرم افزاری انجام می دهند که این خود بهترین شکل ممکن است برای کسانی که میخواهند نرم افزاری داشته باشد و در همین چند روز پیش وبلاگی را دیدم که در باره نصب کش سرور مطلب نوشته بود که واقعا خیلی با ارزش بود ،زیرا  اگر امروز به کسی که نصب کش سرور را بلد باشد و بخواهی که کش برای نصب کند کمتر از ۵۰۰هزار تومان نمی گوید، در صورتی که این کار باعث می شود آنانی که اندکی از نرم افزار ها سر در می آورند بتوانند خودشان نصب کنند .

وقتی در وبلاگ ها دور می زنیم ومطالبشان را می خوانیم برایمان مهم است، که این نوشته از چه کسی است ،و نویسنده چه نوع تفکری را دنبال می کند لازم است بدانیم هدف از نوشتن چیست ،اگر بی هدف نوشته داریم چرا باید فضایی را که می توان در اختیار فرد مسئولی قرار گیرد را ما در اختیار بگیریم ،و مطلب های خود را از روی مطلب های دیگران کپی کنیم با داشتن بازدید کننده بالا خوش حال هم باشیم که موفق هستیم .

مسئله این نیست که ما چه می خواهیم مسئله این است ،که دنیای مجازی چه می طلبد چرا ما نباید وبلاگ هایمان مانند وبلاگ های علمی غنی و پر بار باشد اگر از جایی هم مطلب میگیریم، حداقل این که مطالب خوب را انتخاب کنیم که به درد دیگران بخورد ،مثلا اگز شعری از استاد شهریار را در وبلاگ خود قرار می دهیم، همت کنیم و تمام اشعار این ادیب را در وبلاگ خود قرار دهیم، تا دیگران بدون نیاز به خریدن کتاب بتوانند از وبلاگ شما مطلب مورد نیاز خود را بدست آورند، این گونه خوب است وبا اهمیت است امروز از محدوده وبلاگ خود بیرون رفتم هر چند که دلم نمی خواست ولی، خب گاهی لازم است مطلبی را قراردهیم که بدانیم، چه می خواهیم ویا دنبال چه هستیم در باره دوستی می خواستم ،بنویسم انشا اله در نوبت بعدی خواهم نوشت ،موفق و جاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( چهارشنبه 85/6/29 :: ساعت 9:25 صبح )
»» عشق چیست

سئوال من از تمام کسانی که به این وبلاگ سر می زنند این است که عشق چیست ، عشق را در زندگی خود کجا جا داده اند و نسبت به عشق چه نظری دارند ، آیا عشق هم مانند هر چیزی در این دنیای ماشینی  ماشینی است ویا این که منزلت و جایگاه خاص خود را دارد ، اصلا دلم می خواهد یک تعریف کلی از عشق داشته باشم هر کسی که می تواند این تعریف را ارائه دهد برای من کامنت بگذارد و بنویسد که عشق چیست ، چند نوع عشق داریم .

کدام عشق بر عشق های دیگر برتر است و یا چه نوع عشقی واقعی است واخلاص در عشق به چه چیزی اطلاق می شود ، آیا عشق لازم است که بین دو انسان باشد از دو جنس یا می تواند بین دو انسان باشد از یک جنس ، آیا عشق به خدا هم جزء عشق های زمینی محسوب میشود ویا این که نه این گونه نیست ، عشق به خدا چیزی وارای عشق های معمولی است هر کسی، یا این که این گونه  نیست ، در صورتی که می دانیم عشق به خدا با تمام عشق ها فرق میکند و یا عشق به ائمه با عشق های روی زمینی فرق می کند زیرا خیلی ها هستند مثل من که عاشق واقعی فاطمه زهرا هستم و هرکسی که اسمش زهرا و یا فاطمه باشد برای نزد من  یک احترام خاصی دارد .

چگونه می توانیم تفاوت بین عشق هارا متوجه شویم کدام راه برای رسیدن به عشق واقعی بهتر است مثلا دختری یا پسری همدیگر را دوست دارند وحتی نامزد شده اند و اگر یک روز مرد به خانم خود سر نزند خانم می گوید تو مرا دوست نداری و عاشق من نیستی اگر عاشق من بودی و مرا واقعا می خواستی از همه چیز و همه کس می بیرید و به من سر میزدی در صورتی که این گونه عشق ها اصلا جایگاه متداولی بین زنان و مردان جامعه ندارند تا چه رسد به عشق واقعی بودن از طرف دیگر مشاهده شده است که دختری با پسرس ازدواج نموده است و بدترین شرایط زندگی را هم داشته اند ولی خانم برای حفظ عشق و علاقه خود به زندگی خود با چنگ و دندان زندگی خود را حفظ نموده واجازه نداده است به عشقش و خانواده اش لطمه بخورد در این جا است که وقتی از استقامت حرف به میان می آید مثال زده میشوی که آری خانم فلان را دیدی چگونه برای حفظ زندگی و عشق خوداز خود گذشتگی کرد و مثلا مردی را که هیچ بدرد زندگی نمی خورد را مرد زندگی کرد که این هم خود نوعی از عشق واقعی است .

در هر حال من خواستار معین نمودن گونه های عشق هستم و این مطلب امروز به ذهنم خطور کرد چون کسی به کسی می گقت که من ترا واقعا دوست دارم ،این برای من اندگی شبهه بر انگیز بود زیرا می دانستم ، آن کسی که ازعشق خود می گوید اصلا معنی عشق را نمی داند، تنها می خواهد که بگوید من ترا دوست دارم همین و بس و دوست داشتن هم برای زندگی کردن کفایت نمی کند عشق خدایی نیست که تنها با خدا باشیم و خدا هم که هیچ وقت از بنده خودتوقعی ندارد که بخواهد بنده خود را در بوته آزمایش قرار دهد چون خدا بزرگتر از این حرف ها است و ما می دانیم که خداوند در مقابل این همه نعمتی که به بنده خود داده است، هیچ تقاضایی ندارد ، اگر میلیون ها انسان به خدا بد وبی راه بگویند باز هم این خدا است که رزق این بنده های خود را می دهد همان طوری که رزق کافران و مسلمانان را می دهد وتفاوتی بینشان نمی گذارد پس با عشق خدایی کاری نداریم با عشق بنده ایی کار داریم که فکر می کنند عشقشان خدایی است ولی اگر اندک کم توجهی از طرف یکی به دیگری شد فوری می گوید مرا دوست ندارد ویا مطالب دیگر .

حیف است در این دنیای ماشینی اگر یک وقت عاشق واقعی پیدا شد کنارش بگذاریم و بگوییم تو عاشق نیستی در صورتی که می دانیم هست و می توانیم این عشق را به گونه های متفاوتی نزد ایشان جستجو کنیم باری من دلم می خواهد که بدانم عشق چیست وآیا واقعا کسی در این دنیا پیدا می شود که عاشقانه کسی را دوست داشته باشد بدون کمترین توقع و یا کمترین دل آزاری آیا یک چنین چیزی وجود خارجی دارد تمام این عشق های روی زمین تنی هست و عشق تنی هم یک نوع قرارداد بین دو نفر هست که با هم می بندند برای تشکیل یک شرکت که ما آن شرکت را در این جا خانواده نام می گذاریم ، همه هم می دانیم که در این مشارکت تا طرفین با هم به توافق نرسند که اولین توافق مهریه است هرگز برای تشکیل شرکت عقد قرار داد امضاء نمی شود برای بر هم نخوردن این مشارکت چند نفری هم به عنوان شاهد زیر ورقه هایی را امضاء می کنند و برای استحکام این قرار داد وجهی معین می شود که امروز بیشتر سکه های بهار آزادی است به عنوان پشتوانه شریکی که زن نامیده می شود و این وجه تعهدی را هم مردم مشارکت کننده به عهده میگیرد و این شرکت با بستن شدن عقد قرارداد آغاز می شود که البته ممکن است خیلی ها ایراد بگیرند و بگویند این گونه نیست اگر نیست و آنها از من بهتر می دانند آنها توضیح دهند ، من شنونده خوبی هستم حال در این میان دختر و یا پسری که این قرار داد بین آنها منعقد شده است می گویند ما همدیگر را دوست داریم و عاشق هم هستیم شما چه می گویید تا یک علاقه ایی در بین نباشد که نمی توان شرکتی را دایر نمود .

عشق چیز دیگری است و جنس دیگری ما این را نمی دانیم اگر می دانستیم که هیچ وقت عاشق نمی شدیم که در بین راه وا بنهیم و از میان راه گاها بر گردیم خدایی عشق چیست که این همه در باره اش شعر و ترانه وسوز وگداز ها داشته ایم و چقدر خودمان را به در ودیوار خانه ایی که می گقتیم عشقمان در ان خانه است زدیم وقتی به آنچه دلمان می خواست رسیدیم انی که باید باشیم نبودیم و زندی یک انسان دیگر را هم به تباهی کشیدیم شما می توانید این قصه هایی که در روزنامه ها نوشته می شود که بعضی وقت ها به قتل هم می انجامد را بخوانید وتفسیر کنید تا متوجه گفته های من شوید من خدایی دلم می خواهد معنی این همه سوز و گداز را بدانم وبفهمم که عاشق کیست و عشق چیست

موفق وجاری باشید

فرا رسیدن میلاد مسعود ولی عصر بقیه الله را به همه مردم مسلمان جهان خصوصا مردم شریف و شیعیان کشور عزیز خودم که این روز ها دنبال بر گذاری جشن های نیمه شعبان برای فرج امام زمان هستند و از خدا می خواهم که هرچه زودتر آقا امام زمان ظهور کند و شر این شیاطین را از سر مردم مسلمان جهان کوتاه کند

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( جمعه 85/6/17 :: ساعت 11:41 صبح )
»» خیلی وقت بود

خیلی وقت بود که با این وبلاگ کار نمی کردم دلیلی هم نداشتم ولی وقت این که بیایم ومطلبی را عنوان کنم نداشتم ،چندی پیش مطلبی نوشتم در یکی از وبلاگ هایم در ادامه ندادن وبلاگ نویسی واین که چرا وبلاگ نویسان می آیند وبعد ازمدتی می روند و دلایل خود را هم ، نداشتن هدف عنوان نموده بودم، امروز بر ان شدم تا در این وبلاگ در این باره باز هم مطلب بنویسم ، چون احساس می کنم که لازم است نوشتن را ادامه بدهیم هرچند نوشته هایمان بی ارزش باشد در این نوشته های بی ارزش هم گاها چیز های با ارزش پیدا می شود برای همین هم است که میگویم بنویسیم شاید چیز برای گفتن داشتیم

وبلاگ نویسی خیلی سخت است خصوصا به روز کردن آن چون هم وقت می خواهد ، هم امکان دسترسی به اینترنت ،هم مکان مناسب برای نوشتن ، موضوع های مختلفی را می توان برای نوشتن انتخاب نمود از عشق گرفته تا نفرت همه موضوع های خوب هستند برای نوشتن ولی خب گاهی ما نمی دانیم از نوشتن خود چه چیزی را خواستارهستیم اگر می دانستیم که مشکلات خیلی کمتر میشد .

در این که اکثرا نمی دانیم از این زندگی چه می خواهیم خصوصا قشر جوان جامعه که شکی نداریم ،همین قشر جوان را هم اگر درست راهنمایی کنیم مطمئنا می توانند همانی باشند که خودشان می خواهد،من هم چون درست نمی دانستم از نوشتن در این وبلاگ چه می خواهم مدتی وبلاگم را به امان خدا رها نمودم اما این بار برگشته ام و می خواهم از موضوع های اجتماعی و انچه که لازم است تا جوانان وقشر نویسنده در وبلاگ بدانند بنویسم .

می خواهم به عنوان یک راهنمای خوب در زندگی برای جوانان مطلب بنویسم ، می خواهم سختی عاشق شدن ،گرفتار آمدن در بند دوست نادان ،نا هنجاری های موجود بین جوانان ،و هزاران مشکل دیگر مطلب بنویسم تا شاید از همین نوشته عامیانه من جوانان بتوانند استفاده کنند و در زندگی خود مورد توجه قرار دهند.

در این باره بعدا بیشتر خواهم نوشت اکنون وقت رفتن است موفق و جاری باشید

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( دوشنبه 85/6/13 :: ساعت 12:10 عصر )
»» حیف است

از یه جایی لازم است شروع کنیم ، یه جایی هم لازم است که برای شروع خود پایانی را در نظر بگیریم ، شروع وپایان مربوط به پروژه های صنعتی است ،نه برای نوشتن چون نوشتن همواره یه نوع شروع است ، شروعی تازه یک نویسنده در هر زمینه ایی که قلم بزند مورد احترام است ، نباید دست از نوشتن بردارد، یا بخواهد برود چون رفتن یعنی این که از دنیای نوشتن فاصله گرفتن، فکر می کنم این کار جالب و خوبی نباشد، چون وقتی می نویسیم، در هر زمینه ایی برای خیلی ها جالب می باشد ، چون خیلی ها هم تنها خواننده هستند، ونوشته دیگران را می خوانند و در زندگی خود ازش استفاده می کنند ، وقتی این گونه است لازم می باشد ،که نوشتن را تعطیل نکنیم ، حتی اگر در طول دوران نویسندگی خود خواننده ایی هم نداشته باشیم .

گاهی بچه هایی که وبلاگ دارند و در وبلاگ های خود مطالب خوب ویا بد ، یا اندک و کوتاه می نویسند پس از مدتی اعلام می کنند، که ما داریم می رویم ، دیگر وبلاگ خود را آپ نمی کنیم، این کار به یک عده ایی که از وبلاگ آنها دیدن می کردند گران تمام می شود ، زیرا دوست دارند که به این وبلاگ ها بروند و از مطلب آنها استفاده نمایند، در وبلاگ غروب خود پست قبلی وبلاگ نویسی را طبقه بندی کردم و نوشتم که خیلی از نویسنده وبلاگ ها بی هدف هستند ،امروز شاهد این موضوع بودم، دوستی کامنت گذاشته بود که دارم می روم، این برایم خیلی گران آمد ،حیف است، وبلاگ را که نوعی رسانه است، به امان خدا رها کنیم وبرویم ، ما که می خواستیم برویم چرا شروع کردیم ، حالا گاهی انسانی هست که توان ندارد هزینه نگهداری وبلاگ را از نظر پول اینترنت وپول تلفن تامین نماید، حق باید داد ،ولی همین هم می تواند در طول ماه یک بار وبلاگ خود را آپ کند ،تا خواننده های خود را از دست ندهد،و در مقابل نوشته های خود را جایی گرد آوری کند مانند خانمی که وقتی ازش پرسیدم چرا وبلاگ را با خاطرات خودت با دختر وپسرت پر نموده ایی در جوابم نوشت، برای این که وقتی بزرگ شدن بخوانند و بدانند ،که من آنها را دوست داشته ام وبرایشان از خودم با خودشان نوشته ام ،این یک کار خوب و سودمندی است .

گاهی هم به خاطر کامنت ها وبلاگ خود را رها می کنند ،در دنیای مجازی هر کسی وارد شد لازم است این را بداند که با هر نوع حرفی روبرو خواهد شد ،و گاهی اتفاق می افتد کسی کامنت می گذارد و برایش می نوسید که دوستت دارم، وبرای این وبلاگ نویس گاهی گران تمام می شود ،خصوصا اگر خانم باشد، شوهرش وبلاگش را بخواند فکر می کند، که زنش با مردان دیگر ارتباط دارد، در صورتی که این جا دنیای مجازی است، با آدم های حقیقی ولی در بعد مطلب و علاقه ایی که به نوشته طرف دارد اورا دوست خود خطاب می کند، ویا می نوسید دوستت دارم، این ها کاری است که در دنیای مجازی رواج دارد، ما نباید کار خودمان را به خاطر این گونه مطلب ها رها کنیم، مثال خانم شیدا نویسنده وشاعر و معلم خوب کشورم، وبلاگ خوب وپر محتوای خود را به خاطر همین گونه مطالب رها نمود، وعده ایی از دوستان خوب خود را از دست داد، زیرا خیلی ها مثل من عاشق اشعار ایشان بودن، و همواره اشعار ایشان را می خوانند، و در نهایت کامنت هم می گذاشتند، ویا شعر عاشفانه ایی هم برایش می نوشتند،  در نهایت یک بر خورد غیر مسئولامه به وجود آمد ،بدون این که هدفی در کار باشد، تنها به خاطر تشابه اسمی، این خانم دانشمند و گرامی و شاعره خوب وبلاگ خود را کلا پاک نمود ،عده ایی مثل مرا از نوشته های خود محروم نمود، این کار درست نیست ،چون شروع خود را با پایان بنا نگذاریم اکنون مدتی است، که این وبلاگ را دارم حتی به من ناسزا هم گفته شده است و یا تهدید به هک نموده اند، ولی خب من در جواب محترمانه نوشته ام مرا با هیچ کس کاری نیست ،برای دل خودم می نویسم هر کسی دوست دارد بیاید ومرا شاد کند .

امروز هم دوست خوبمان مسعود خان نوشته بود در وبلاگ کاغذ پباره هایم، من دیگر ادامه نمی دهم چرا معلوم نیست، خیلی ها کامنت گذاشته اند چرا ولی شاید از طرف کسی به ایشان هم اهانت شده است که این کار را می کند ازهمه بر وبچ که وبلاگ نویسی می کنند ،می خواهم همیشه خودشان باشند و در دنیای مجازی سعی کنند دوستان خوبی پیدا نمایند ، از نوشتن هم واهمه نداشته باشند ،چون نوشتن انسان را به درجه علی علیین می رساند ،چون ممکن است موضوعی مطرح شود که سرنوشت سازباشد، از طرف انسانی آگاه ، اگر هدفمند باشیم،وبلاگ خود را با هدف اداره کنیم ،هرگز سر خورده نخواهیم شد،همیشه خواهیم بود تا مرگ بساط ما را درهم پیچد، که یادم است در وبلاگی خواسته شده بود برای کسی که در حال مرگ است دعا کنند، شاید تعداد زیادی با آن خانم همدردی کرده بودند ،خیلی هم اعلام نموده بودند حاضر هستند کمک مالی هم بکنند، این است دنیای مجازی ، اگردنیایمان مجازی است دوستی مان که مجازی نیستند، همه کسانی که وبلاگ دارند وبلاگ نویسی می کنند انسان های حقیقی هستند، پس دنیای مجازی را می توان دنیای حقیقی نمود، با یک گرد هم آیی دنیای حقیقی میشود مانند مسابقات وبلاگ نویسی .

ظاهرا خیلی نوشتم و این نوشتار برای این است که از همه وبلاگ نویس ها بخواهم، که وبلا نویسی را ترک نکنند چون این کار به یک رسانه ملی با اطلاعات وسیع تبدیل شده است ،هر مطلب ویا خبری را بخواهی می توانی در بلاگ ها پیدا کنی ،بیاید و این کار را توسعه دهیم، هرچند هزینه دارد ولی می توانیم، پر محتوا و مثب ارزیابی کنیم، به امید این که روزی برسد که همه مردم ایران توان داشتن یک وبلاگ را داشته باشند جاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 85/6/9 :: ساعت 11:39 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ورق پاره ها
غدیر
باور
باور
باور
دوباره بر گردیم
رسید فصل بهار
نظری سوی خدا
ایستاده
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 10
>> بازدید دیروز: 48
>> مجموع بازدیدها: 94415
» درباره من

ورق پاره هایم

» آرشیو مطالب
تابستان 1387
پاییز 1386
تابستان 1386
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
نامه گشوده عشق
تا بینهایت
ساقی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب