درد من دردی نیست که در این جامعه کسی بدان مبتلا نباشد آن کسی که اندکی حس انسانیت داشته باشد به درد من دچار است و هیچ راهی هم ندارد جز ساختن وسوختن ، چون این درد درد بی درمانی است که این روز ها در کنار خیابان در این سرمای سرد زمستانی می خوابد ،این درد درد کودکی است که مادرش را فقر نیمه شب برای بدست آوردن نانی از خانه بیرون نموده است تا با فروش تن خود نانی برای کودک خود بدست آورد اگر جان خود را هم در این راه نگذارد ،
درد من دردی است که امروزه جامعه شهری بیشتر بدان مبتلا است تا جامعه روستایی ، جامعه اسلامی بیشتر گرفتار آن است تا جامعه غیر اسلامی ، درد من درد جامعه اسلامی کشورم است که با وجود اسلامی بودن کشورم هنوز فقر ریشه در جان جامعه دارد کمتر بدان توجه می شود ، برای رهایی از این درد چه باید نمود و چگونه می توان این درد را با خود حتی بگور برد که در خانه ایی ویلای وگرم خفته باشی ولی در صدمتری خانه ویلایی ات کودکی از سرما جان خود را از دست داده باشد ویا لاشه زنی را که تن خود را ارزانی داشته است برای بقای زنده ماندن خود وکودکش از دست داده باشد وتازه از کنارش بدون کوچکترین نگذانی بگذریم وراهی خانه خدا شویم تا در صفا ومروه بیتوته کنیم وسنگ رجم زنیم وبرائت از مشرکین انجام دهیم وهنگام برگشتن هم مقدار زیاد هدیه برای دوستان هم نوع خود، تا وقتی برگشتیم در میان فامیل فخر به فروشیم که ما بله رفتیم وندیدیم جز آنچه در لباس وپارچه نهفته بود هیچ از خانه نگوید هیچ از خدا نگوید تنها از خرید وسنگ فرش های خانه خدا ومسجد النبی تعریف کند و بگوید که چه سنگ های قشنگی داشته است ولی از کودک همسایه خود بی اطلاع باشد
باز هم خواهم نوشت