یک باره کینه بدل گیرد ورود
ما تا دیار عشق نرفتیم که باکسی
دعوای تازیانه وشمشیر ودل کنیم
یا با کسی میان دو دل فتنه افکنیم
با دوستی قدم به صحنه مستان دل شدیم
با باوری یقین شده با صد امید وعشق
رفتیم تا به سرمنزل دل ها قدم نهیم
این شد که ما رقیب نهادیم خود شدیم
این بود که دل نهاده ودیوانه سر شدیم
تا با کسی مجادله دعوا کم کنیم
عنوان نداشتیم
اما انسان ساده ی ز تبار شکستگان
افتادگان بدشت جنون
آوارگان دشت پر از لاله های شوق
بودیم بوده ایم