سایه وار بر کوچه دلبر نظر ها می کند
می کند هر دم نظر شاید که دلبر بر شود
در خیال خود نظر بر کوی دلبر می کند
دلبر آهسته گذار از کوچه دلها نمود
نرم نرمک می رود اما دلبری ها می کند
خوب می داند که در این کوچه دل بنهاده است
از برای این دل خود با جان خطر ها می کند
شایدم روزی دگر با هم نوای کوی خود
چند لحظه در میان کوچه ماوا می می کند
من به دل گفتم غریبانه چرا تنها رود
گفت تدبیر این چنین این لحظه انشا می کند
بار ها با دل نشستیم در میان باغ گل
باغ دل ما را به خود همچون دو دلبر می کند
خوب می دانیم که وصل ما نمی گردد وصال
باز هم در کوی خود ایستاده دعوت می کند
باز هم با یک توکل بر خدای خویشتن
انتظار کهنه را این باره اول می کند
من که خود عمری نشستم تا بگویم حرف دل
یک نگاه ساده او جمله از بر می کند
حیف شد این باغ را تنها گذارد این دلم
سایبان عشقمان در باغ ماوا می کند
اسداله پورهاشمی 23/9/84مسجدسلیمان