هیچگاه حرفی نداشتم/ ز غم دربدری
تا نگویی پر از گلایه بود /همیشه منتظر آمدنت بودم /
تا بیایی .آهسته چون نسیم بهاری/من ترا نگاه کنم/
هیچ زمانی دلم راضی نشد/به تو حرفی بزنم از غم خود
ترسم از دوری بود/دوری تو از این دل تنهایم /
گاه گاهی به سر کوچه دل می آیم /
ماه فروردین بود /موسم غنچه گلهای بهار /
یکی آهسته صدایم می کرد/و به من می گفت /
از کوچه دل بیرون شو/برو از شهر ودیارت بیرون /
برو جایی که کسی پیدا نیست/دل خود را بسارش به باران بهار
تا بشوید رخ دل /گفتمش بی تو هرگز نروم /
بی تو تنها ترین تنهایم /نرم آهسته خزیدی پیشم/
با نگاهت گفتی /در کنارت هستم /با تو هنگام بهار
زیر باران بهاری /وسط دریاها /لب فرو بسته خموش /
که مبادا رهایم کنی/ در انتهایی ترین نقطه /منتظر ماندم/
تا بیایی وبگویی برویم /آمدی دیر ولی /تن من تاب نداشت/
تا به همراهی تو /برود تا دریا /برود تا فردا/
اسداله پورهاشمی ۲۶/۸/۸۴ مسجدسلیمان