هرگاه یکی از شما از چیزی که نمی داند، پرسیده شود، از گفتن «نمی دانم» خجالت نکشد . [امام علی علیه السلام]
ورق پاره هایم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تا فردا

هیچ وقت چیز ی نگفتم / تا مبادا بگویی خود خواه ست

هیچگاه حرفی نداشتم/ ز غم دربدری

تا نگویی پر از گلایه بود /همیشه منتظر آمدنت بودم /

تا بیایی .آهسته چون نسیم بهاری/من ترا نگاه کنم/

هیچ زمانی دلم راضی نشد/به تو حرفی بزنم از غم خود

ترسم از دوری بود/دوری تو از این دل تنهایم /

گاه گاهی به سر کوچه دل می آیم /

ماه فروردین بود /موسم غنچه گلهای بهار /

یکی آهسته صدایم می کرد/و به من می گفت /

از کوچه دل بیرون شو/برو از شهر ودیارت بیرون /

برو جایی که کسی پیدا نیست/دل خود را بسارش به باران بهار

تا بشوید رخ دل /گفتمش بی تو هرگز نروم /

بی تو تنها ترین تنهایم /نرم آهسته خزیدی پیشم/

با نگاهت گفتی /در کنارت هستم /با تو هنگام بهار

زیر باران بهاری /وسط دریاها /لب فرو بسته خموش /

که مبادا رهایم کنی/ در انتهایی ترین نقطه /منتظر ماندم/

تا بیایی وبگویی برویم /آمدی دیر ولی /تن من تاب نداشت/

تا به همراهی تو /برود تا دریا /برود تا فردا/

اسداله پورهاشمی ۲۶/۸/۸۴ مسجدسلیمان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/8/26 :: ساعت 9:9 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ورق پاره ها
غدیر
باور
باور
باور
دوباره بر گردیم
رسید فصل بهار
نظری سوی خدا
ایستاده
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 1
>> بازدید دیروز: 6
>> مجموع بازدیدها: 95233
» درباره من

ورق پاره هایم

» آرشیو مطالب
تابستان 1387
پاییز 1386
تابستان 1386
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
نامه گشوده عشق
تا بینهایت
ساقی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب