»» هجران
هجران همیشه می سوزاند، نابود می کند، روح انسان را به بازی می گیرد ،جسم را در معرض خطر مرگ قرار می دهد ،نمی دانی چه چیزی خوب و چه چیزی بد است، همین قدر می دانی که او را می خواهی با تمام ذجه هایت ، اشکها ، خونابه ها ، غم نامه ها،همه و همه دست در دست هم داده تا تو قدر لحظات بودن را بدانی ،بودن در کنارش ، نگاه در نگاهش، رفتن با هم زیر باران ، خیس خیس شدن ، ایستادن قطره های باران را ازصورت همدیگر پاک کردن ، گیسوان همدیگر را نوازش کردن ، کوس رسوایی را نشنیدن،جان باختن در راه محبوب ، میان سیلاب خون سجده شکر به جا آوردن ،به دریای طوفانی زدن ، علف های هرز را وجین کردن ،درختان هم نوای عشق را هرس کردن ، تا انتهای کوچه با دلها رفتن ،خود را به بوی عطر آگین گل محمدی پس از باران سپردن ، رسیدن به نقطه ایی که نه انتها است ونه ابتدا ،وبعد ممنوع،حیا را خریدن ،دیانت را فروختن ، تنها به خاطر نیم نگاهی از سر شوق،خندیدن به امید گریستن ،شوق پرواز را در خود دیدن ،حان را در طبق اخلاص نهادن،طلب یودن از یار کردن ،بی پرچین معرفتنشستن وسردر بال هم فروبردن ، دعای سحر خواندنف از خدا خواستن تا اوج مستی ، باران را بوسه زدنفزمین خیس را سجده کردنفغوغای عظیم هستی را شنیدن، دایره مینای را با نوک پرگار عشق کشیدن
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( شنبه 84/7/16 :: ساعت 6:51 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ورق پاره هاغدیرباورباورباوردوباره بر گردیمرسید فصل بهارنظری سوی خداایستاده[عناوین آرشیوشده]