تا بلندای سحر تا همانجا که خدا می خواهد
تا همان جا که صدای جویی پر ز آب کوثر
و زلال همچو اشک چشمان
می نوازد آهنگ تا بیایی و بخوانی شعری
یا وضویی گیری با صدای شبنم
جا نمازی بگشایی ز گلبرگ حریر
و نمازی خوانی از سر شوق و خلوص
یا که بیننده شوی یک طلوع دیگر
باغ پر از گل با صدای شبنم
سر بر آرد از خواب و بگوید با خود که نسیم سحری در راه است
چه کسی می داند صبح روشن چندیست که ز ره آمده است
کاروان در خواب و صدای شتران بیدار
همه را می خوانند تا بر خیزند و بروند از مسیری که خدا می خواهد
این مسیر ی که خدا بنموده یک نمازیست به اندازه ایمان زمان
به بلندای سحر که تو خود می دانی
نفس باغ خدایی گشته و بلور شبنم بر گل جان افزا
نقش و تصویر خدایی دارد
حال برخیز وضو گیر
با شبنم گل های بهاری در باغ و بخوان سوره بودن ها
و بایست با قامتی افراشته به امید ی که موذن گوید
لا اله الا الله وحدهو لا شریک له
مسجدسلیمان ?/?/?? پورهاشمی